منتشر کن!

اسناد دلداگی ام را می توانی منتشر کنی


       نامه هایم


                  شعرها


                          ترانه هایی که گهگاه


                                    با هم زمزمه می کردیم


اما خودت بگو


       با نگاهم چه خواهی کرد؟


                                                 (سهیل صبا)





مهم نوشت: یه نفر که یواشکی میاد و می خونه و میره ...بهتره این پست رو به خودش نچسبونه !

رهایی

گاهی وقتا توی زندگی آدم یه چیزایی پیش میاد که سعی میکنی باهاش کنار بیای یا درستش کنی یا خودتو درست کنی یا ... همه راههایی که به ذهنت میرسه رو هم امتحان می کنی و ممکنه نتیجه هم نگیری

می بینی که این دندون نه دردش کم میشه نه ریشه ش درمان می شه نه ظاهرش خوبه نه برات کار می کنه

منکه کندم وانداختم دور این دندونی رو که جز درد و درد و درد... چیزی برام نداشت. 

... کشیدمش و راحت شدم !!

 

داشتم کشو رو مرتب می کردم دیدم شعرای دهه هفتاد من اونجاس. دفتر رو برداشتم و چشمم اتفاقی روی یه غزل موند. تاریخش 22 آبان 77 بود. یعنی دقیقا مقارن با 22 آبان امسال که من از اون دندون پزشکی کذایی ! برگشتم !!

کمی برام قابل تامل بود که سیزده سال پیش در همین تاریخ... دقیقا در همین روز و ماه من یه همچین شعری رو گفتم !برای خودم که جالب بود !


اینجا نگاه آبی ممتد آسمان

حرفی نداشت قابل گفتن برایمان

من تا وداع زخمی خورشید رفته ام

قبل از طلوع یک شب تاریک بی امان

در باور تو مرگ درختان گناه نیست

این نقطه بود مرز جدایی راهمان

از آفتاب و آینه گفتم برای تو

اینک حضور آینه، سدی میانمان

{  ...  }

حالا که نام تو سُل آواز من نشد

 حتی برای نغمه پایانی ام نمان ! 

 

 

زمین خوردن و برخاستن

آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما
نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا

زمین خورده ام



با اجازه دوست خوبم شنگ عزیز.این شعر رو از وبلاگ ایشون برداشتم.

خطر ریزش !

نرسیده به بعضی خاطره ها 

باید بنویسند:  

آهسته بیاد بیاورید 

 خطر 

     ریزش  

           اشک !

کوچه علی چپ

تو وقتی که با من قدم می زنی 

چرا خوب من   حرف کم می زنی؟ 

 

و با حرفهای دو پهلوی خود 

تلنگر به پشت دلم می زنی 

 

من از چشمهایم غزل می چکد 

تو خود را به آن کوچه خم ! می زنی 

 

تو ای ساز ناساز چپ کوک من 

به هنگامه ای زیر و بم می زنی 

 

که شیرین ترین لحظه های مرا 

به وقت سکوتت به هم می زنی ! 

 

(سید علی سجادی)