-
خداحافظ سیگار و وبلاگ میراث
28 دی 1390 19:42
سلام چقدر سخته وقتی کلی حرف توی دل و پشت دندونات گیر کرده و میدونی صفحه وبلاگ کشش اووونهمه وزن و حرف رو نداره بعد بخوای ته دلت رو هم بریزی بیرون پس همینجوری از یه جایی شروع میکنم شما هم گسیختگی و پراکندگیشو به بزرگی خودتون ببخشین مدتی بود که چیزی به اسم سیگار گاه به تفنن و گاه به افراط مهمون انگشتام شده بود دلایل...
-
سیاه کوچکم! بخوان
21 دی 1390 10:01
کلاغ لکه یی بود بر دامن آسمان و وصله ای ناجور بر لباس هستی. صدای ناهموار و ناموزونش Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ،خراشی بود بر صورت احساس. با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست. صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید. کلاغ خودش را دوست نداشت. بودنش را هم. کلاغ از کائنات گله...
-
چشم پزشک ! از نوع زنان و زایمان!!
10 دی 1390 23:04
چند ماه پیش یکی از اقوام دور ما ( یه خانوم ) زنگ میزنه به مطب چشم پزشکی که همیشه برای معاینه اونجا می رفته و از منشی مطب واسه مادر شوهرش یه شماره و وقت معاینه می گیره -سلام.یه نوبت می خواستم -علیک سلام. فلان روز.فلان ساعت.اسمتون؟ -فلانی -باشه.سر ساعت مقرر اینجا باشین. -چشم.خداحافظ.خدا خیرت بده دخترم روز مقرر این فامیل...
-
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
5 دی 1390 11:13
پرکن پیاله را کاین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی برد ..... هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دور دست پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد... (فریدون مشیری)
-
رد پا
29 آذر 1390 02:49
در خیالــم پشت ســرت آب ریخــتم !!! نه برای اینکه برگــــردی! ... تا پــاک شــود هـرچه ردپــای توســت از زنـدگی . . . پی نوشت : قبلا نوشته بودیم پی نوشت ندارد و پی نوشت هم شسته شده است. منتها چون تعدادی از عزیزان نزدیک بود خود ما را هم با همان آب بشویند و به آب بسپارند از ترسمان این پی نوشت را بازتولید کردیم که کمتر...
-
رفت که رفت !
19 آذر 1390 19:25
مدتی از شعر توی وبلاگ دور بودم.دلم گرفته بود. این شعر کوتاه* تقدیم به همه دوستان خوبم: کاکلی دور و برت پر شده صد تا قوقولی من برات یه دسته خارم تو فقط فکر گلی کاکلی ؟ عروس شدی؟زن کدوم خروس شدی؟ مث وقتی که تو عشقم بودی غرق بوس شدی؟ ... کاکلی عشق قوقول زد به سرش رفت که رفت پر ما رو بتکوند از رو پرش رفت که رفت... * نوشت...
-
ما رایت الا جمیلا !
12 آذر 1390 10:13
حب الحسین رشته تحصیلی شماست دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست در رشته ی حسین شناسی موفقید موضوع بحث سینه زدن پای روضه هاست تا روز حشر مدرکتان را نمی دهند برگ قبولی همه در پوشه خداست پایین کارنامه ی هر کس نوشته است این مُهر سرخ مُهر شهنشاه کربلاست پ.ن 1 : نمی خواستم چون حال و هوا حسینی و محرمی شده چیزی بنویسم این شعر...
-
بن بست
8 آذر 1390 17:13
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست می رود اول اگر چه با سخن از عشق آمده آخر خلاف آنچه که گفته است می رود وای از غرور تازه به دوران رسیده ای وقتی میان طایفه ای پست می...
-
پشیمانم !!
1 آذر 1390 14:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ضمن پوزش از همه خانومها و آقایون گفتم این طنز شاید به یه بار خوندنش بیارزه! خانمم می گفت : " بد جوری هراسانم همش در پی آیینه بین و فال و فنجانم همش حال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیست هیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟ صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بود...
-
منتشر کن!
30 آبان 1390 13:52
اسناد دلداگی ام را می توانی منتشر کنی نامه هایم شعرها ترانه هایی که گهگاه با هم زمزمه می کردیم اما خودت بگو با نگاهم چه خواهی کرد؟ (سهیل صبا) مهم نوشت: یه نفر که یواشکی میاد و می خونه و میره ...بهتره این پست رو به خودش نچسبونه !
-
رهایی
24 آبان 1390 20:13
گاهی وقتا توی زندگی آدم یه چیزایی پیش میاد که سعی میکنی باهاش کنار بیای یا درستش کنی یا خودتو درست کنی یا ... همه راههایی که به ذهنت میرسه رو هم امتحان می کنی و ممکنه نتیجه هم نگیری می بینی که این دندون نه دردش کم میشه نه ریشه ش درمان می شه نه ظاهرش خوبه نه برات کار می کنه منکه کندم وانداختم دور این دندونی رو که جز...
-
زمین خوردن و برخاستن
24 آبان 1390 16:58
آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است حالا اما نمی خواهم برخیزم می خواهم اندکی بیاسایم فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام با اجازه دوست خوبم شنگ عزیز.این شعر رو از وبلاگ ایشون برداشتم.
-
خطر ریزش !
23 آبان 1390 10:57
نرسیده به بعضی خاطره ها باید بنویسند: آهسته بیاد بیاورید خطر ریزش اشک !
-
کوچه علی چپ
17 آبان 1390 13:54
تو وقتی که با من قدم می زنی چرا خوب من حرف کم می زنی؟ و با حرفهای دو پهلوی خود تلنگر به پشت دلم می زنی من از چشمهایم غزل می چکد تو خود را به آن کوچه خم ! می زنی تو ای ساز ناساز چپ کوک من به هنگامه ای زیر و بم می زنی که شیرین ترین لحظه های مرا به وقت سکوتت به هم می زنی ! (سید علی سجادی)
-
اشک در رگهایم جاریست
23 مهر 1390 09:24
این شعر هنوز خیسه خیسه...داغه داغه. البته کمی هم چکش خورده اما به هر حال از تولدش بیست و چهار ساعت نمیگذره تقدیمش میکنم به همه دوستان عزیزی که به این سرا پا میذارن. موسیقی و شیرینی که ندارم. حداقل شعری پیشکشتون کنم . دل بسته اید به زلف های پریشان بید و شعر مرا نمیرقصید اشک در رگهایم جاریست صخره ، با موج غمم آشناست و...
-
نمی نوشم !
21 مهر 1390 10:58
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم همین خوش است همین حال خواب و بیداری همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه ی می معاشران بفشارید...
-
بزرگداشت حافظ
20 مهر 1390 14:32
نمیشود روز بیستم مهر را در تقویم خورشیدی دید و از کنار اشعار فوق العاده و بی بدیل و بسیار زیبای ستاره درخشان آسمان ادب فارسی خواجه شمس الدینمحمد حافظ شیرازی بی تفاوت گذشت دیوان حافظ که بی اغراق در هر خانه ی ایرانی یافت میشود و شبهای چله و لحظات تحویل سال پس از قرآن کتابی ست که مورد مراجعه همه ایرانیان ادب دوست است...
-
دو کاج !
19 مهر 1390 14:03
خیلی برام خوندن این شعر جالب بود راستش زمانی که من دوره ابتدایی رو میگذروندم این شعر نبود و چند سال بعد به کتب درسی راه پیدا کرد اما منکه هنوز به دلایلی با کتاب های درسی فاصله نگرفته بودم عاشق تصویر سازی های ناب این شعر شدم و فورا و اتوماتیک کل شعر توی ذهنم نقش بست و حفظ شدم. الان یه جایی دو ورژن قدیم و جدید از این...
-
تب مهر
4 مهر 1390 08:53
گرچه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان بجز یک سال و اندی که به نام کودکستان (آخه اون سالها کودکستان رفتن هم برای خودش حکایتی بود و یه عده از بچه های فامیل وآشنایان به چشم تحسین به این بچه ها نگاه میکردن و یه عده هم با چشم تحقیر و بچه ننه بودن و ما ازین لوس بازیا خوشمون نمیاد و ... )...
-
حکایت دوستی و چای !
23 مرداد 1390 11:33
نمیدانم نویسنده این سطور چه کسی میباشد. اما متن زیبایی است: دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسهایست. هول هولکی و دم دستی. این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند. اما خستگیات را رفع نمیکنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمیکند. خاطره نمیشود. فقط از سر اجبار میخوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمیکنی....
-
بگذرد !
23 مرداد 1390 05:21
اصلا نمیخوام حس و دلیلم برای نوشتن این غزل فوق العاده از سیف فرغانی رو بگم. مهم هم نیست.فقط میتونم بگم که هیچکدوم از شرایط این روزگار ثابت و ماندگار نبود و نخواهد ماند.بدی ها ،خوبی ها،ظلم ها،عدالت ها ،ثروت،فقر،... بگذریم.بگذرد ! _____________________________ هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین...
-
عشق را امتحان کن!
13 مرداد 1390 12:03
این داستان یک ماجرای واقعی است سالها پیش در کشور آلمان زن و شوهری زندگی می کردند که آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند. یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند ببر کوچکی در جنگل نظر آنها را به خود جلب کرد. مرد معتقد بود که نباید به آن بچه ببر نزدیک شد. نظر او این بود که ببر مادر جایی در...
-
ربنا
11 مرداد 1390 19:02
سلام فعلا هیچی نمیتونم بگم جز اینکه این لینک رو یک عزیز بهم هدیه داده که اول ماه رمضان رو باز هم به یاد و حال و هوای سالیان گذشته متبرک کنیم به نوای نازنین استاد شجریان که از ته دل خالق خود را می خواند و می خواند : ربنا... !!! http://s1.picofile.com/file/7107038602/rabana.wma.html
-
جامعه ی من
5 مرداد 1390 20:53
یکی دو روز پیش ، که توی خیابونای شهرقدم زنان دنبال یه وسیله می گشتم موضوع جالبی توجهم رو به خودش جلب کرد سر یکی از تقاطع ها ، حضور پلیس و فعال شدن چراغ عابر ، باعث شده بود که مردم ؛ موقع عبور از تقاطع به چراغ راهنمایی دقت و توجه کامل داشته باشن.منم خوشحال و سرخوش فوراً خودمو بین همون مردم جا کردم و از همون جا که خط...
-
شهریار غزل
2 مرداد 1390 22:46
نشسته بودم تک و تنها توی اتاق اهل منزل هم رفته بودند سر سلامتی یکی از دوستان که اخیرا عزیزی از دست داده.دلم هوای غزل های شهریار رو کرد.یه مدتی بود یا حال من حال نبود یا فرصت دوباره خوانی اشعار زیبای شهریار رو از خودم گرفته بودم.دیدم هم حالش هست هم فرصتش.گفتم دوستان هم توی این حالی که دارم سهیم بشن و با هم سرکی به...
-
آتش و کاج
30 تیر 1390 09:48
شباهت تو به کاج آن است که هر گاه باد میوزد [از هر سو که باشد] سرت را تا زانو خم نمیکنی *** شباهت تو به آتش آن است که تندی و تیز و سرخی شعله گون تو رنگها و فریب ها را تطهیر می کند *** و اینک ... خاکستر کاجی که شب پیش به آتش کشیده اند ! ( اسفند ۷۷)
-
تازیانه
30 تیر 1390 09:40
اینم در پاسخ به دستور دوست ارجمند و فرهیخته : سهبا امیدوارم قابل تحمل باشه: حصار بعض مرا یک جوانه می شکند و پای صبح درین آشیانه می شکند بیا و زخمه به تارم بزن و مهمان کن به نغمه ای که شبم زین ترانه می شکند رمق نمانده دگر شانه های زخمی را نگاه آینه را تازیانه می شکند دلم به وسعت یک ابر می شود وآنگاه برای یک غزلِ...
-
نقش مستوری
30 تیر 1390 09:26
سال ها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت...
-
حسنی به روایت امروز
26 تیر 1390 13:11
محض خنده در روز جشن ! حسنی نگو جوون بگو علاف و چش چرون بگو موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه نه سیما جون ،نه رعنا جون نه نازی و پریسا جون هیچ کس باهاش رفیق نبود تنها توی کافی شاپ نگاه می کرد به بشقاب ! باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟ نه نمی رم نه نمی رم به دخترا دل می بازی ؟ ! نه نمی دم نه نمی دم...
-
اعتماد
24 تیر 1390 13:11
چند تا موضوع مثل خوره توی دلم افتاده بودن و میخواستم یکیشونو برای نوشتن توی وبلاگ تنظیم ومرتب کنم.ولی امروز یه اتفاقی افتاد که خیلی آزارم داد واین موضوع جدید خودبخود تبدیل شد به این پست جدید. "اعتماد" یه واژه خیلی کشدار و بی حد و مرزه. نمیشه براش یه تعریف خاص ارائه داد. یه وقتایی یه جاهایی محدوده ی این کلمه...