اینم در پاسخ به دستور دوست ارجمند و فرهیخته : سهبا
امیدوارم قابل تحمل باشه:
حصار بعض مرا یک جوانه می شکند
و پای صبح درین آشیانه می شکند
بیا و زخمه به تارم بزن و مهمان کن
به نغمه ای که شبم زین ترانه می شکند
رمق نمانده دگر شانه های زخمی را
نگاه آینه را تازیانه می شکند
دلم به وسعت یک ابر می شود وآنگاه
برای یک غزلِ عاشقانه می شکند
امان بده نفسی زان سپس خداحافظ !
ببین که بغض دلم بی بهانه می شکند
(مرداد۷۵)